معنی جانورشناس برجسته آمریکایی

حل جدول

جانورشناس برجسته آمریکایی

دایان فوزی

دایان فوسی


ریاضی دان برجسته آمریکایی

آلفرد تارسکی


برجسته

نمایان و چشمگیر، واقع در سطحی بالاتر

شامخ

نمایان

فرهنگ عمید

جانورشناس

آن‌که دربارۀ جانوران مطالعه و تحقیق می‌کند،


برجسته

برآمده، بالاآمده، بلندی‌پیداکرده،
بزرگ و معروف،

فرهنگ فارسی هوشیار

جانورشناس

(صفت) حیوان شناس آنکه درباره جانوران تتبع و تحقیق دارد.

لغت نامه دهخدا

برجسته

برجسته. [ب َ ج َ ت َ /ت ِ] (ن مف مرکب) با افراز برآمده. (ناظم الاطباء). || جسته و جهیده. || چست و چالاک. (فرهنگ فارسی معین). || مناسب و لایق. (ناظم الاطباء). خوب و پسندیده و ممتاز و عالی. (فرهنگ فارسی معین). باموقع. (ناظم الاطباء). || شخص معروف و بزرگ. ج، برجستگان. (فرهنگ فارسی معین).

مترادف و متضاد زبان فارسی

برجسته

سرآمد، عالی، عمده، فحل، شاخص، مبرز، متشخص، متمایز، مشخص، ممتاز، مهم، چشمگیر، نمایان، برآمده، محدب، پسندیده، خوب، چالاک، چست

فارسی به عربی

برجسته

انتفاخ، بارز، بروز، رییس، سائد، سامی، شهیر، ضرب، ملحوظ

فارسی به آلمانی

برجسته

Beherrschend, Chef (m), Dominantly, Grossartig [adjective], Leiten

فرهنگ معین

برجسته

جمع تِ) (ص.)، جهیده، برآمده، ممتاز، عالی. [خوانش: (بَ جَ یا ]

واژه پیشنهادی

برجسته

کارشاخص و ممتاز

معادل ابجد

جانورشناس برجسته آمریکایی

1633

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری